سلام
صدای مرا از قطار صبحگاهی تهران- فیلان می شنوید.
ساعت ۶/۲۰ است، غالب مسافران در حالی که اغلب لباس های گرم و پالتوها و کاپشن های خود را بر تن دارند،  مشغول کلنجار رفتن با  مدل خوابیدن خود روی صندلی های غیر منعطف  قطار هستند.
همین الان مامور خدوم قطار با چرخش سر رسید و  به گونه ای که صدایش مزاحم ملت خواب آلود نشود،  گفت: چایی، نسکافه!
پیرزن جلویی ام که سعی کرده به زور آرایش و لباس های امروزی و جوانانه، سن خود را کمتر از معمول نشان دهد، چای خرید.  یحتمل با کیک.
دو تا چای تلمبه ای با دو تا کیک شد ۱۰ تومن!
تورم بیداد می کند.
پیرزن دست های کارکرده، فرسوده و پر از لک دارد.
تنها راه تشخیص سن و سال ایشان برای منی که پشت سرش نشستم همین است.
والا به توجه به پوشش اش، حتما چند ده سالی در محاسبه سن اشتباه می کردم.

 


بعد از ۶ ساعت رسیدیم.
بخاری قطار سگ صاحاب هم خراب بود
۶ ساعت با کاپشن زمستونی روی صندلی ننشستید، تا پوزیشن نشستن یادتون بره.
همه اینها جهندم!
غرولندهای پیرمرد یک کلیه ای پشت سرم و تماس های مکررش با راه اهن، پلیس ۱۱۰  و اورژانس من باب شکایت از سرد بودن دمای قطار،  روحا مچاله ام کرد کلا.
دل و دماغ عقد ندارم.
مگر ناهار به وجدم بیاره!
امیدوارم سریلند و پیروز باشم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

netshiraz.parsablog.com بازرگانی نگین سنگ عاشق Mein schwarz leben دکه آنلاين فون پلاس دانلود رایگان دوره هوش مالی ماهان تیموری John چیت های کانترسورس و سی اس گو